سلام من به تو یار قدیمی ...

 

 

دیروز بعد از ظهر داشتم فکر می کردم من چقدر دوست دارم و داشتم . این مسئله منو خوشحال کرد ولی خب یاد دو تا از دوستام افتادم که از دستشون دادم . من خیلی کم بچه گی هام یادم میاد نمی دونم چرا ؟ ولی خب وقتی مامانم درباره ی بچه گی هام حرف میرنه کم کم یادم میافته ... شاید نیاز به یاد آوری دارم تا بچه گی هام یادم بیاد ... بگذریم ... در مورد دوستام بگم . یادم میاد که اول ابتدایی می خوندم خیلی دوست داشتم هم نیمکتی هام اسماشون لیلا و رویا بود و با نیمکت پشتی خودمم دوست بودم اسماشونم هم گلچین و رویا و آیلین بود .رویا ( نیمکت پشتی ) اهل این جا نبود و همون سال هم از این جا رفتن دیگه بعد از اون هم نفهمیدم چی شد ... معلم اول ابتداییم هم خانم سلاطین بود ...چون خونمون نزدیک مدرسه ی ابتدایی که اونجا درس می خوندم هستش همیشه می بینمشون ... بازم معلم سال اول هستن خیلی دوستشون دارم ...خودم معتقدم که بهترین معلم همون معلم اول ابتدایی آدمه چون میاد یهو بچه ایی رو که هیچی نمی فهمه رو با سواد می کنه و معلم اول ابتدایی بودن هم خیلی سخته تا بیای بچه رو حالی کنی این چیه خیلی سخته ... من خودم به شخصه اصلا حاضر نیستم معلم اول ابتدایی بشم ..اصلا از معلم بودن خیلی بدم میاد ... چون اگه دانش آموز درس نخونه دیگه حسابشو می زارم کف دستش ...سال اول ابتدایی بهترین دوستم رویا بود ، رویا نوروزی ... که همیشه پیش هم می شستیم ...یادم میاد که من زرنگ بودم ولی اون نه ... متوسط نزدیک به تنبل بود ولی خب اوناش برام اصلا مهم نبود دوم ابتدایی هم با هم دوست جون جونی بودیم ... رویا دوچرخه داشت و همیشه با دوچرخه میومد بهم سر می زد این دوست جون جونی من چون درساش ضعیف بود همیشه تو املا کم می گرفت ..منم املام خیلی خوب بود . از اون جایی که من عشق لواشک داشتم و دارم . رویا همیشه بهم یه عالمه لواشک می خرید و در عوضش می خواست که بهش املا نشون بدم منم که بچه بودم و نادان ! زود از راه بدر می شدم به ازای لواشک به رویا املا نشون می دادم اونم با چه مهارتی ! کاملا استادانه ! چه میکنه لواشک ! دوم که امتحان رو دادیم تابستون رویا باز هم بهم سر می زد ولی یه روز بابام اومد و گفت نوروزی میشناسین ..تصادف کردن و یه دخترشون که با حاجیه ی خودمون هم سنه ُچون مطلب طولانی بود فردا هم بقیه شو میزارم ...